لغتنامه دهخدا
سبطر. [ س ِ طَ ] (ع ص ) مرد رسا. تیزخاطر. || چالاک . || یازیده . (منتهی الارب ). شیر یازیده وقت برجستن . یقال : اسد سبطر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، سبطرات . || دراز از هر چیزی . (منتهی الارب ). || موی فروهشته ٔ دراز را گویند: شعر سبطر. (از اقرب الموارد). موی فروهش