شبحانلغتنامه دهخداشبحان . [ ش َ ] (ع ص ) دراز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مرد دراز. (از متن اللغة). دراز و طویل . (ناظم الاطباء).
شبعانلغتنامه دهخداشبعان . [ ش َ ] (اِخ ) نام قلعه است درمدینه در دیار اسیدبن معاویة. (از معجم البلدان ).
شبعانلغتنامه دهخداشبعان . [ ش َ ] (ع ص ) سیر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، شِباع و شَباعا. (اقرب الموارد).
شبهانلغتنامه دهخداشبهان . [ ش َ ب َ ] (ع اِ) مس زرد. (از اقرب الموارد). || نباتی است خوشبوی خاردار که شکوفه ٔ لطیف و سرخ رنگ دارد و دانه ای مانند شهدانه . شبهانة یکی آن است . (منتهی الارب ).به معنی گیاه خاردار شبه است . (از اقرب الموارد).
اجیفرلغتنامه دهخدااجیفر. [ اُ ج َ ف ِ ] (اِخ ) موضعی است واقع در قسمت سُفلای سَبُعان از بلاد قیس و اصمعی گوید آن بنی اسد راست . (معجم البلدان ).
اسپرتزالغتنامه دهخدااسپرتزا. [ اِ رِ ] (اِخ ) اسپرچه . نهری است در سنجاق ازوورنیک ازولایت بوسنه از کوههای نزدیک بحدود سرب سبعان و بسوی شمال غربی جریان مییابد. این رود آبهای چند درّه رافرا گرفته از نزدیکی گراچاقچه میگذرد و تقریباً پس از طی ّ مسافت 100 هزارگز، در