سبکسری، سبکسریفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیوقاری، جلفی، خواری، سبکی، فرومایگی ≠ وقر، وقار ۲. نادانی، حماقت
سبکساریلغتنامه دهخداسبکساری . [ س َ ب ُ ] (حامص مرکب ) بیقراری . (شرفنامه ٔ منیری ). بی وقاری . شتابزدگی . عجله : بر وی نتوان کردن تعجیل به به کردن تعجیل بطب اندر باشدز سبکساری . منوچهری .اگر از گرانسنگی و آهستگی نکوهیده گردی دوستر دا
سبکسر، سبکسرفرهنگ مترادف و متضاد۱. شوریدهمغز، کمخرد ≠ خردمند، عاقل ۲. بیوقار، جلف، سبکمایه، نامعقول ≠ رزین، موقر ۳. کمارج، بیارزش، کماهمیت، کمبها ≠ گرانبها ۴. سهلانگار، سربههوا ۵. سبکسار، بیوقار، عجول ۶. بیمغز، کممایه ≠ پرمایه ۷. خوار، فرومایه، پست، د
سبکسری، سبکسریفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیوقاری، جلفی، خواری، سبکی، فرومایگی ≠ وقر، وقار ۲. نادانی، حماقت
جلافتفرهنگ فارسی معین(جَ فَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - میان تهی بودن . 2 - بدخُلقی کردن . 3 - سبکسری ، بی - خردی .
سبکسری، سبکسریفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیوقاری، جلفی، خواری، سبکی، فرومایگی ≠ وقر، وقار ۲. نادانی، حماقت
سبکسری، سبکسریفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیوقاری، جلفی، خواری، سبکی، فرومایگی ≠ وقر، وقار ۲. نادانی، حماقت