سبک سرلغتنامه دهخداسبک سر. [ س َ ب ُ س َ ] (ص مرکب ) مخفف سبکسار. بی مغز و بی وقار و کم مایه . (آنندراج ). فرومایه . (غیاث ). نادان . کم خرد : برهّام گفت این بد ناهمال دلیر و سبک سر مرا بود خال . فردوسی .کسی را کجا چون تو کهتر بود<br
سبک سیرلغتنامه دهخداسبک سیر. [ س َ ب ُ س َ /س ِ ] (ص مرکب ) مرادف سبک رکاب . (آنندراج ). تندرو. تیزرو: ذروع ؛ اسب و اشتر سبک سیر فراخ گام . (منتهی الارب ). فرس ذریع؛ اسپی سبک سیر. (منتهی الارب ) : کلک سبک سیراوست از پی اصلاح ملک ا
سبک سرفرهنگ فارسی عمید۱. سبکمغز؛ سفیه؛ بیخرد: ◻︎ سر مردمی بردباری بود / سبکسر همیشه به خواری بود (فردوسی: ۷/۱۵).۲. خودرای.۳. فرومایه؛ پست.