خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ستون توتم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اتم
فرهنگ فارسی عمید
تمامتر؛ کاملتر.
-
استم
فرهنگ فارسی عمید
= ستم
-
بطم
فرهنگ فارسی عمید
= بَنه
-
بیستم
فرهنگ فارسی عمید
آنکه یا آنچه در مرتبۀ بیست واقع شده.
-
تتم
فرهنگ فارسی عمید
= سماق
-
تحتم
فرهنگ فارسی عمید
۱. حتم شدن؛ واجب شدن؛ لازم گشتن.۲. چیزی را بر خود واجب کردن.۳. شادمانی و خوشرویی کردن.
-
تلاطم
فرهنگ فارسی عمید
۱. [مجاز] آشفتگی.۲. خروشیدن و به یکدیگر خوردن امواج دریا.
-
تم
فرهنگ فارسی عمید
= آبمروارید: ◻︎ نرگس نشان سروری اندر جبین تو / بیند اگرچه در بصرش آفت تم است (ابنیمین: ۲۴).
-
تمتم
فرهنگ فارسی عمید
منگولهای که از موهای دم غژغاو درست میکردند و سپاهیان آن را از نیزه و علم میآویختند یا بر گردن اسب میبستند؛ پرچم.
-
حتم
فرهنگ فارسی عمید
۱. حتمی.۲. (قید) [عامیانه] یقیناً؛ قطعاً.۳. [قدیمی] آنچه بهجا آوردنش لازم و واجب است؛ لازم؛ واجب.
-
حطم
فرهنگ فارسی عمید
شکستن؛ خرد کردن.
-
خاتم
فرهنگ فارسی عمید
۱. نقوش و طرحهای تزیینی که با ریزههای عاج، استخوان، چوب، و فلز پدید آورده باشند و برای زینتکاری و نقشونگار کردن قوطی، جعبه، قاب عکس، و سایر اشیای چوبی به کار میرود.۲. [قدیمی] انگشتر؛ انگشتری.۳. [قدیمی] نگین انگشتری.۴. [قدیمی] مُهر.۵. [قدیمی] پای...
-
ختم
فرهنگ فارسی عمید
۱. مجلس سوگواری و یادبودی که پس از مردن کسی برای او برپا میکنند.۲. پایان؛ انجام؛ آخر.۳. (اسم مصدر) به پایان رسیدن؛ پایان یافتن؛ تمام شدن.۴. [مجاز] قرآن یا دعایی که تمامی آن در یک مجلس خوانده میشود.۵. (صفت) بسیار زرنگ و حقهباز: ختم روزگار.۶. (اسم م...
-
خواتم
فرهنگ فارسی عمید
انگشترها.
-
دویستم
فرهنگ فارسی عمید
واقعشده در مرتبۀ دویست.