سجحاءلغتنامه دهخداسجحاء. [ س َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث اَسْجَح . || شتر ماده ٔ تمام خلقت . (منتهی الارب ). || بیوتهم علی سجح واحد؛ ای علی قدر واحد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، سجح .
شجعاءلغتنامه دهخداشجعاء. [ ش َ ] (ع ص ) مؤنث اشجع. ج ، شُجع. (از اقرب الموارد). رجوع به اشجع شود. زن پردل و دلاور.(منتهی الارب ). شجیعة. (از اقرب الموارد). || دراز. (از اقرب الموارد). || ناقة شجعاء؛ شترماده ٔ سبک دست و پا در رفتن . (منتهی الارب ).
شجعاءلغتنامه دهخداشجعاء. [ ش ُ ج َ ](ع ص ، اِ) ج ِ شجاع . (اقرب الموارد). ج ِ شجیع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به شجاع و شجیع شود.
سازهای بادیwind instrumentsواژههای مصوب فرهنگستانخانوادهای از هواصداها که در آنها با به ارتعاش درآوردن هوای درون ساز ازطریق دَم یا بازدَم صدا ایجاد میشود
اسجحلغتنامه دهخدااسجح . [ اَ ج َ ] (ع ص ) نیکو و بااعتدال . حسن معتدل . مؤنث : سَجْحاء. (منتهی الارب ).- وجه ٌ اسجح ؛ روی نیکو بااعتدال .روی خوب .|| آسان از هر چیزی .