سحاملغتنامه دهخداسحام . [ س ُ ] (اِخ ) نام روستایی است به یمن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بلاد بنی سحام به یمن از ناحیه ٔ ذمار است . (از معجم البلدان ).
سحاملغتنامه دهخداسحام . [ س ُ / س َ ] (ع اِ) سیاهی . (اقرب الموارد). منتهی الارب ، بضم اول ضبط کرده است .
پهنای درزseam width, seam height, seam lengthواژههای مصوب فرهنگستانحداکثر درازای درز مضاعف در موازات تاخوردگیهای درز
جوشکاری مقاومتی درزیresistance seam welding, RSEW, seam weldingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی جوشکاری مقاومتی که در آن اتصال جوش بهصورت درز است
عمق درزseam countersink, seam depth, countersink depthواژههای مصوب فرهنگستانحداکثر عمق، از بالاترین نقطۀ قلاب در تا صفحۀ در
درز برجستهjumped seamواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از درز مضاعف که به علت خوب فشرده نشدن، سست و برآمده است
سحامةلغتنامه دهخداسحامة. [ س ُ م َ ] (اِخ ) آبی است مر کلب را به یمامة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آبی است مر بنی کلیب را به یمامة. (از معجم البلدان ).
سحامةلغتنامه دهخداسحامة. [ س ُ م َ ] (اِخ ) آبی است مر کلب را به یمامة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آبی است مر بنی کلیب را به یمامة. (از معجم البلدان ).
اسحاملغتنامه دهخدااسحام . [ اِ ] (ع مص ) ریختن ، چنانکه ابر و آسمان باران را: اسحمت السماء. (منتهی الارب ).