سخمةلغتنامه دهخداسخمة. [ س ُ م َ ] (ع اِ) کینه . (منتهی الارب ). حقد. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || سیاهی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
سخیمةلغتنامه دهخداسخیمة. [ س َ م َ ] (ع اِ) کینه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، سخائم . (مهذب الاسماء). الحقد فی النفس . (بحر الجواهر). || پلیدی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
lungesدیکشنری انگلیسی به فارسیلونگ، جهش، پرتاب ناگهانی، خیز، حمله ناگهانی، پیشروی ناگهانی، سخمه، پرتاب کردن، جهش کردن، خیز زدن
stabدیکشنری انگلیسی به فارسیخم شدن، زخم چاقو، سخمه، ضرب، ضربت با چیز نوک تیز، خنجر زدن، زخم زدن، سوراخ کردن، فرو بردن، سیخونک زدن، سیخ زدن