لغتنامه دهخدا
رصف . [ رَ ] (ع مص ) پیچیدن پی را بر پیکان تیر: رصف السهم رصفاً. (از آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پی بر تیر پیچیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). || پای بر پای پیچیدن مصلی و با هم ملاصق کردن پایها را. (ناظم الاطباء) (از آنندراج )