سدعلغتنامه دهخداسدع . [ س َ ](ع مص ) با هم درخوردن دو چیز. || گلو بریدن . || گستردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
سایهپسندshade tolerant, shade demandingواژههای مصوب فرهنگستانویژگی گیاهی که قادر به رقابت زیستی در سایه است
سایه 2shade 1واژههای مصوب فرهنگستان1. رنگ حاصل از اختلاط یک رنگدانه یا رَزانۀ سیاه یا هر فام تیره با رنگدانه یا رَزانۀ دیگر 2. عمق رنگ 3. یک فام مشخص یا گونهای که تفاوتی اندک با آن دارد متـ . فامسایه
صده در صدهلغتنامه دهخداصده در صده . [ ص َ دَ / دِ دَص َ دَ / دِ ] (ق مرکب ) صدتاصدتا. صدصد : همه فیلسوفان صده در صده بپائینگه (؟) تخت او صف زده . نظامی .و این لغت در این
سدعةلغتنامه دهخداسدعة. [ س َ ع َ ] (ع اِ) رنج . (منتهی الارب ). نکبت . (اقرب الموارد): نفذاً لک من کل سدعة؛ یعنی سلامت باد مرتو را از هر رنج . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
درخوردنلغتنامه دهخدادرخوردن . [ دَ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) شایسته و سزاوار بودن . روا بودن . موافق و مناسب بودن . (ناظم الاطباء). درخور بودن . متناسب بودن . ملائم بودن : همان کن کجا با خرد درخورددل اژدها را خرد بشکرد. <p
سدعةلغتنامه دهخداسدعة. [ س َ ع َ ] (ع اِ) رنج . (منتهی الارب ). نکبت . (اقرب الموارد): نفذاً لک من کل سدعة؛ یعنی سلامت باد مرتو را از هر رنج . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مسدعلغتنامه دهخدامسدع . [ م ِ دَ ] (ع ص ) به راه خود رونده یا هادی و دلیل و راه نما. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).