سدلیلغتنامه دهخداسدلی . [ ] (اِخ ) نام قبه ای بقصر احمد نصرالدولةبن مروان دوستک در میافارقین که بر سه پایه برآورده بودند، و این لفظ پارسی است بمعنی سه قائمه و مدفن نصرالدوله بدان قبه است . (از ابن خلکان از یادداشت مؤلف ).
سدلیلغتنامه دهخداسدلی . [ س ِ دِل ْ لا ] (معرب ، اِ) سدله . فارسی معرب . کأنه ثلثة بیوت فی بیت واحد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مأخوذ از پارسی ، خانه ای که دارای سه اطاق باشد. (ناظم الاطباء). معرب سه دله . (تاج العروس ) (المعرب جوالیقی صص 187 - <span class=
سگدلیلغتنامه دهخداسگدلی . [ س َ دِ ] (حامص مرکب ) سخت دلی . بددلی : با همه سگدلی شکار منندگوسفندان کشت زار منند. نظامی . || سگی . درندگی : گر سگی خود بود مرقع پوش سگدلی را کجا کند فرموش .<p class=
سیدلیواژهنامه آزادروستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان اهر، در استان آذربایجان شرقی ایران. این روستا در دهستان قشلاق قرار دارد. بر اساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن زیر سه خانوار بوده است.
سیدلولغتنامه دهخداسیدلو. [ س َی ْ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نازلو بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه . دارای 220تن سکنه . آب آن از نازلوچای . محصول آنجا غلات ، چغندر، حبوبات ، کشمش ، توتون . شغل اهالی زراعت و صنایع دستی جوراب بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج
دلهلغتنامه دهخدادله . [ دِ ل َ / ل ِ ] (اِ) (از: دل + هَ تخصیص نوع از جنس ) دل که به عربی قلب خوانند. (از برهان ) (از آنندراج ) : خسرو تنه ٔ ملک بود او دله ٔ ملک ملکت چو قران او چو معانی قران است . منوچهر
سدیرلغتنامه دهخداسدیر. [ س ِ / س َ ] (اِخ ) نهری است و گویند قصری است و آن معرب است و اصل آن بفارسی «سه دله » یعنی در آن قبه های متداخل است ، و ابومنصور از قول لیث گوید نهری است به حیره و ابن السکیت بنقل از اصمعی گوید سدیر فارسی است و اصل آن «سه دل » است یعنی
حسدلیلغتنامه دهخداحسدلی . [ ح َ دَ ] (ع ص ) کنایت از همسایه ای که همواره مواظب و ملازم همسایه باشد. (منتهی الارب ) (قطر المحیط).