خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سربه نیست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سربه نیست
/sarbenist/
معنی
نابود؛ معدوم.
〈 سربهنیست شدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] معدوم شدن.
〈 سربهنیست کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز] معدوم ساختن؛ نابود کردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سربه نیست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] sarbenist نابود؛ معدوم.〈 سربهنیست شدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] معدوم شدن.〈 سربهنیست کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز] معدوم ساختن؛ نابود کردن.
-
واژههای مشابه
-
سربة
لغتنامه دهخدا
سربة. [ س َ ب َ ] (ع اِ) درز. || سفر نزدیک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
سربة
لغتنامه دهخدا
سربة. [ س ُ ب َ ] (ع اِ) جماعت . (اقرب الموارد). جماعت زنان و غیر آن . (منتهی الارب ). || جماعت اسبان آنچه هست و مابین بیست الی سی . (اقرب الموارد) (آنندراج ). || گله ٔ سنگخوار و آهو و گوسفند. (اقرب الموارد). || جماعت خرمابنان . (اقرب الموارد) (آنندر...
-
سربه تو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] sarbetu ۱. کسی که در فکر فرورفته.۲. مکار؛ حیلهگر.
-
سربه دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] sarbedār ۱. کسی که آماده است سرش بر دار رود.۲. شخص ماجراجو و پرخاشخر که دل بر کشته شدن بدهد و بر ضد حکومت وقت قیام کند.۳. سربربادرفته؛ برسرِداررفته.
-
سربه راه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] sarberāh رام؛ فرمانبردار؛ مطیع.
-
سربه زیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] sarbezir ۱. باشرموحیا.۲. فروتن؛ متواضع.
-
سربه زیری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] sarbeziri ۱. سرافکندگی.۲. شرمساری.
-
سربه سر
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [مجاز] sarbesar ۱. سراسر؛ سرتاسر؛ همه؛ همگی: ◻︎ عالم همه سربهسر خراب است و یباب / در جای خراب هم خراب اولیتر (حافظ: ۱۱۰۰).۲. (صفت) برابر.〈 سربهسر شدن: (مصدر لازم) [مجاز] برابر شدن؛ مساوی شدن.
-
سربه مهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sarbemohr ۱. سربسته و مهرشده.۲. ویژگی پاکت یا کیسه که سر آن را بسته و لاکومهر کرده باشند.۳. [مجاز] دستنخورده و نهفته.
-
سربه هوا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [عامیانه، مجاز] sarbehavā ۱. بازیگوش.۲. آنکه در پی هواوهوس خود باشد.
-
سربه مهر
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بِ مُ) (ص مر.) دست نخورده .
-
سربه تن
لهجه و گویش مازنی
sar be tan شریکی
-
سربه زیر
دیکشنری فارسی به انگلیسی
lowly