سرجمعلغتنامه دهخداسرجمع. [ س َ ج َ ] (اِ مرکب ) جزو. در شمار. در عداد: نه سرجمع مرده هاست نه سرجمع زنده هاست . (یادداشت مؤلف ).
سرجمعفرهنگ فارسی معین(سَ جَ) [ فا - ع . ] 1 - (ق .) جمعاً، روی هم رفته . 2 - (اِ.) جزو. 3 - (ص .) برگزیده ، نخبه .
کرایۀ سرجمعlump sum freight, lump sumواژههای مصوب فرهنگستانکرایۀ فرست کلی بدون توجه به مقدار و حجم و وزن بار
بازی سرجمعصفرzero-sum game, zero-sumواژههای مصوب فرهنگستانیکی از وضعیتهای متصور در نظریۀ بازی که در آن کسب امتیاز از سوی یکی از دو طرف الزاماً به معنای از دست رفتن امتیاز طرف دیگر است
بازی سرجمعناصفرnon-zero-sum gameواژههای مصوب فرهنگستانیکی از وضعیتهای متصور در نظریۀ بازی که در آن برنده یا بازنده وجود ندارد و هر دو طرف به نسبتهای متفاوت برنده یا بازندهاند
مجموعدیکشنری عربی به فارسیجمع شده , متراکم , متراکم ساختن , تماميت , جمع کل , چيزدرست ودست نخورده , کل , کلي , تام , مطلق , مجموع , جمع , جمله , سرجمع , حاصل جمع , جمع کردن , سرجمع کردن , کليت , مقدار کلي
اصطلاحidiomواژههای مصوب فرهنگستانزنجیرهای از چند واژه که یک واحد معنایی محسوب میشود و معنای آن سرجمع معنای واژههای سازندهاش نیست
کرایۀ سرجمعlump sum freight, lump sumواژههای مصوب فرهنگستانکرایۀ فرست کلی بدون توجه به مقدار و حجم و وزن بار