شرخریلغتنامه دهخداشرخری . [ ش َ خ َ ] (حامص مرکب ) عمل شرخر. مدعاها را خریدن پیش از اثبات در محکمه . (یادداشت مؤلف ).
سرخیرگیلغتنامه دهخداسرخیرگی . [ س َ خی رَ / رِ ] (حامص مرکب ) قلب خیره سری که کنایه از سودا و پریشان خیالی و باطل اندیشی است .
مجرای سرخرگیarterial duct, ductus arteriosusواژههای مصوب فرهنگستانرگی در جنین که سرخرگ ریوی را مستقیماً به آئورت متصل میکند
پیوندینۀ سرخرگی ـ سیاهرگیarteriovenous graftواژههای مصوب فرهنگستانرگی خودپیوندینهای یا دگرپیوندینهای یا برساختی که جانشین بخش معیوب شریان یا ورید میشود
لیپوپروتئین کمچگالیlow-density lipoproteinواژههای مصوب فرهنگستاننوع خطرناک لیپوپروتئین که کلسترول را به اندامهای غیرکبدی (extrahepatic) حمل میکند و میتواند به سختسرخرگی منجر شود
سختسرخرگیarteriosclerosisواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بیماری که در آن دیوارۀ سرخرگها کلفت میشود و کشسانی خود را از دست میدهد متـ . تصلب شرایین
مجرای سرخرگیarterial duct, ductus arteriosusواژههای مصوب فرهنگستانرگی در جنین که سرخرگ ریوی را مستقیماً به آئورت متصل میکند