شیرخونلغتنامه دهخداشیرخون . (اِخ ) نام پهلوانی منسوب به دربار زابل . (فرهنگ لغات ولف ) : همی رفت پیش اندرون رهنمون جهاندیده ای نام او شیرخون .فردوسی .
سرخونلغتنامه دهخداسرخون . [ ] (اِ) زیوری از زیورهای اسب . (یادداشت مؤلف ). || رنگی از اسب . (یادداشت مؤلف ).
ده سرخونلغتنامه دهخداده سرخون . [ دِه ْ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان . واقع در 12هزارگزی شمال قلعه کلات مرکز دهستان . دارای 110 تن سکنه است . آب آن از چشمه تأمین می شود. ساکنین از طایفه