سیردرلغتنامه دهخداسیردر. [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چاپلن بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 416 تن سکنه . آب آن از چاه و قنات . محصول آنجا غلات و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
سردرلغتنامه دهخداسردر. [ س َ دَ ] (اِ مرکب ) ایوان یا خانه که بر بالای در خانه باشد. خانه و ایوان که بر بالای دروازه و در خانه کنند و در شهرها و قراء و خانه برپا کنند. || زینتی از بناء یا خانه که بر سر در خانه سازند. || بالای در. جلودر سر. آستانه ٔ خانه . (یادداشت مؤلف ) :</
riddlingدیکشنری انگلیسی به فارسیرندال، سوراخ سوراخ کردن، غربال کردن، تفسیر یا بیان کردن، پر از سوراخ کردن، گیج و سردر گم کردن
riddledدیکشنری انگلیسی به فارسیسرخ شده، سوراخ سوراخ کردن، غربال کردن، تفسیر یا بیان کردن، پر از سوراخ کردن، گیج و سردر گم کردن
لغزدیکشنری عربی به فارسیمعما , چيستان , لغز , رمز , بيان مبهم , راز , سر , صنعت , هنر , حرفه , پيشه , گيچ کردن , اشفته کردن , متحير شدن , جدول معما , سوراخ سوراخ کردن , غربال کردن , سرند , گيج و سردر گم کردن , تفسيريا بيان کردن
سردرلغتنامه دهخداسردر. [ س َ دَ ] (اِ مرکب ) ایوان یا خانه که بر بالای در خانه باشد. خانه و ایوان که بر بالای دروازه و در خانه کنند و در شهرها و قراء و خانه برپا کنند. || زینتی از بناء یا خانه که بر سر در خانه سازند. || بالای در. جلودر سر. آستانه ٔ خانه . (یادداشت مؤلف ) :</
سردرلغتنامه دهخداسردر. [ س َ دَ ] (اِ مرکب ) ایوان یا خانه که بر بالای در خانه باشد. خانه و ایوان که بر بالای دروازه و در خانه کنند و در شهرها و قراء و خانه برپا کنند. || زینتی از بناء یا خانه که بر سر در خانه سازند. || بالای در. جلودر سر. آستانه ٔ خانه . (یادداشت مؤلف ) :</