سرزنشلغتنامه دهخداسرزنش . [ س َ زَ ن ِ ] (اِمص مرکب ) نکوهش و ملامت . (آنندراج ). توبیخ . سرکوفت . سراکوفت . بیغاره . نکوهش : نه بیغاره دیدند بر بدکنش نه درویش را ایچ سوسرزنش . ابوشکور.چنین داد پاسخ که بر بدکنش نباید مگر کشتن و
سرزنشدیکشنری فارسی به انگلیسیaccusation, blame, censure, earful, rebuke, remonstrance, reprimand, reproach, reproof, reproval, scolding, slam, stricture, tongue-lashing
سخطدیکشنری عربی به فارسینارضايتي , ناخشنودي , گله , شکايت , ناخشنود کردن , سرزنش , توبيخ , سرکوفت , طعنه , ريل خط اهن , خط اهن , نرده , نرده کشيدن , توبيخ کردن
تعنتفرهنگ مترادف و متضاد۱. انتقاد، خردهگیری، عیبجویی ≠ تمجید ۲. زخمزبان، سرزنش، سرکوفت، عیبگیری ۳. خرده گرفتن، عیبجویی کردن، عیب گرفتن ۴. سرزنش کردن، سرکوفت زدن ≠ تمجید کردن
ملاملغتنامه دهخداملام . [ م َ ] (ع مص ) نکوهیدن . ملامة. لَوم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مصدر میمی است به معنی ملامت کردن . (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به ملامت شود. || (اِمص ) نکوهش . سرزنش . ملامت . سرکوفت . بیغار. بیغاره . گواژه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :</spa
سرزنشلغتنامه دهخداسرزنش . [ س َ زَ ن ِ ] (اِمص مرکب ) نکوهش و ملامت . (آنندراج ). توبیخ . سرکوفت . سراکوفت . بیغاره . نکوهش : نه بیغاره دیدند بر بدکنش نه درویش را ایچ سوسرزنش . ابوشکور.چنین داد پاسخ که بر بدکنش نباید مگر کشتن و
سرزنشدیکشنری فارسی به انگلیسیaccusation, blame, censure, earful, rebuke, remonstrance, reprimand, reproach, reproof, reproval, scolding, slam, stricture, tongue-lashing
سرزنشلغتنامه دهخداسرزنش . [ س َ زَ ن ِ ] (اِمص مرکب ) نکوهش و ملامت . (آنندراج ). توبیخ . سرکوفت . سراکوفت . بیغاره . نکوهش : نه بیغاره دیدند بر بدکنش نه درویش را ایچ سوسرزنش . ابوشکور.چنین داد پاسخ که بر بدکنش نباید مگر کشتن و