سرشگونلغتنامه دهخداسرشگون . [ س ِ رِش ْگ ْ وَ ] (اِ مرکب ) رجوع به سرشکوان و سرشکون و سرشگوان و آنندراج شود.
پیشرسان سوخbulb forcerواژههای مصوب فرهنگستانشخص یا شرکتی که با مساعد کردن شرایط محیطی برای سوخ به تولید و پرورش گل میپردازد
سرشفلغتنامه دهخداسرشف . [ س َ ش َ ] (اِ) تخمی است زرد که از آن روغن گیرند، به هندی سرسون نامند. (غیاث ). نام غله ای است شبیه به خردل که روغن تلخ از آن گیرند و گل آن سرخ و زردمیشود. (از آنندراج ) (رشیدی ) (برهان ) (جهانگیری ).