سرشتنمایی چشمۀ زمینلرزهseismic source characterizationواژههای مصوب فرهنگستانتعیین بزرگی و آهنگ بازرویداد (recurrence) زمینلرزههای بزرگ و بالقوه ویرانگری که ممکن است از گسلهای فعال نزدیک یک ساختگاه ناشی شوند
سرشتلغتنامه دهخداسرشت . [ س ِ رِ ] (اِ) افغانی عاریتی و دخیل «سریشت » ، «سیریشت » (طبیعت ، مزاج )، «سرش » (سریش ، چسب ، چسبندگی ) = «سلش ، سلخ ، سلشت » . معنی کلمه نزدیک است به :1) «سریش » (بستن ، متحد کردن ، متصل کردن ) قیاس کنید با سانسکریت «سری » (آمیخ
سرشتدیکشنری فارسی به انگلیسیcharacter, characteristic, habitude, heart, humor, instinct, inwardness, makeup or make-up, mold, nature, self, temperament