سرشکن کردنلغتنامه دهخداسرشکن کردن . [ س َ ش ِ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب )تقسیم کردن وجهی یا جنسی بین افراد. || تقسیم کردن باری اضافی را بر بار ستوران : این قدر داغ بر دلم مگذارسرشکن بر تمام اعضا کن . اسماعیل ایما (از بهار عجم ).|| خرجی را به
سرشکن کردنadjust 1واژههای مصوب فرهنگستانعمل به حداقل رساندن خطاهای دستهای از مشاهدات ازطریق انجام عملیات ریاضی یا فیزیکی یا آماری
سرشکنلغتنامه دهخداسرشکن . [ س َ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) سرشکننده . آنکه سر کسان را بشکند. || (اِمص مرکب ) تقسیم وجه یا جنسی میان گروهی . || دریافت وجه یا جنسی از اهل محلی . (فرهنگ فارسی معین ).
سرشکنفرهنگ فارسی عمید۱. آنکه سر کسی را بشکند.۲. چیزی که سر را بشکند.۳. (اسم) [مجاز] طرز تقسیم چیزی میان گروهی که به هرکس حصه و بهرهای برسد.⟨ سرشکن کردن: (مصدر متعدی) [مجاز]۱. پولی یا جنسی را میان جماعتی تقسیم کردن که هرکدام حصهای ببرند.۲. پول یا چیز دیگر را به همین طریق از جماعتی د
سرشکنی پیمایشtraverse adjustmentواژههای مصوب فرهنگستاناعمال روش کمترین مربعات برای سرشکن کردن پیمایش
سرشکنلغتنامه دهخداسرشکن . [ س َ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) سرشکننده . آنکه سر کسان را بشکند. || (اِمص مرکب ) تقسیم وجه یا جنسی میان گروهی . || دریافت وجه یا جنسی از اهل محلی . (فرهنگ فارسی معین ).
سرشکنفرهنگ فارسی عمید۱. آنکه سر کسی را بشکند.۲. چیزی که سر را بشکند.۳. (اسم) [مجاز] طرز تقسیم چیزی میان گروهی که به هرکس حصه و بهرهای برسد.⟨ سرشکن کردن: (مصدر متعدی) [مجاز]۱. پولی یا جنسی را میان جماعتی تقسیم کردن که هرکدام حصهای ببرند.۲. پول یا چیز دیگر را به همین طریق از جماعتی د
سرشکنلغتنامه دهخداسرشکن . [ س َ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) سرشکننده . آنکه سر کسان را بشکند. || (اِمص مرکب ) تقسیم وجه یا جنسی میان گروهی . || دریافت وجه یا جنسی از اهل محلی . (فرهنگ فارسی معین ).
سرشکنفرهنگ فارسی عمید۱. آنکه سر کسی را بشکند.۲. چیزی که سر را بشکند.۳. (اسم) [مجاز] طرز تقسیم چیزی میان گروهی که به هرکس حصه و بهرهای برسد.⟨ سرشکن کردن: (مصدر متعدی) [مجاز]۱. پولی یا جنسی را میان جماعتی تقسیم کردن که هرکدام حصهای ببرند.۲. پول یا چیز دیگر را به همین طریق از جماعتی د