سرطاقلغتنامه دهخداسرطاق . [ س َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان رستاق بخش خمین شهرستان محلات . سکنه ٔ آن 250 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، بنشن ، چغندر قند، انگور و پنبه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
سرتاقلغتنامه دهخداسرتاق . [ س َ ] (اِخ ) ابن باتوبن توشی بن چنگیزخان . دومین از خانان گیوک اردو از خانان دشت قبچاق غربی خاندان باتو متوفی در 654 هَ . ق . رجوع به تاریخ گزیده ص 576 و تاریخ غازان ص 2</
شاندنلغتنامه دهخداشاندن . [ دَ ] (مص ) بمعنی شانه کردن : همی شاند؛ یعنی : پیوسته شانه میکرد. (از حاشیه ٔ لغت فرس اسدی ص 61). شانه کردن بود. (فرهنگ جهانگیری ). شانه کردن باشد.(برهان قاطع). بمعنی شانه کردن نیز آمده . (فرهنگ رشیدی ). شانه کردن موی . (انجمن آرا).