سرطوقلغتنامه دهخداسرطوق . [ س َ طَ / طُو ] (اِ مرکب ) حلقه ٔ کلانی که بر سر زنجیر باشد. (آنندراج ) : خروشان موجهایش چرخ تسخیردر او گرداب چون سرطوق زنجیر. سعید اشرف در وصف دریا (از آنندراج ).|| میل گ
سرتیوک بالالغتنامه دهخداسرتیوک بالا. [ س َ ت ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان مکاوند بخش هفت گل شهرستان اهواز. سکنه ٔ آن 340 تن . آب آن از چشمه . محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
سرتیوک پائینلغتنامه دهخداسرتیوک پائین . [ س َ ت ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان مکاوند بخش هفت گل شهرستان اهواز. سکنه ٔ آن 300 تن . آب آن از چشمه . محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
سرتاقلغتنامه دهخداسرتاق . [ س َ ] (اِخ ) ابن باتوبن توشی بن چنگیزخان . دومین از خانان گیوک اردو از خانان دشت قبچاق غربی خاندان باتو متوفی در 654 هَ . ق . رجوع به تاریخ گزیده ص 576 و تاریخ غازان ص 2</
سرطاقلغتنامه دهخداسرطاق . [ س َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان رستاق بخش خمین شهرستان محلات . سکنه ٔ آن 250 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، بنشن ، چغندر قند، انگور و پنبه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).