سرنافیلغتنامه دهخداسرنافی . [ س َ رِ ] (اِ مرکب ) هدیه ای که به ماما دهند چون ناف نوزاد برد. هدیه که به ماما دهند گاه چیدن ناف نوزاد. (یادداشت مؤلف ).
شرنفةلغتنامه دهخداشرنفة. [ ش َ ن َ ف َ ] (ع مص ) بریدن شرناف کشت را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به شرناف شود.
شرنافلغتنامه دهخداشرناف . [ ش ِ ] (ع اِ) برگ کشت که دراز و انبوه شده ببرند آن را. (ناظم الاطباء). بر وزن و معنی شریاف و آن برگ کشت است که دراز و انبوه شود چنانکه ببرند آن را. (منتهی الارب )(آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به شریاف شود.
شرنفحلغتنامه دهخداشرنفح . [ ش َ رَ ف َ ] (ع ص ) خفیف القدمین و سبک پا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
سرنافلغتنامه دهخداسرناف . [ س ِ ] (ع ص ) درازبالا. (آنندراج ) (منتهی الارب ). طویل . (اقرب الموارد).