لغتنامه دهخدا
شیرور. [ شیرْ وَ ] (ص مرکب ) شیردار. شیری . شیرده . (یادداشت مؤلف ) : چون مردمان بنی سعد بیامدند به مکه زنان شیرور با کودکان و شویان تا کودکان بستانند به دایگی و شیر دهند. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).بز شیرور میش بد همچنین به دوشندگان داده بد پاکدین