سریانیلغتنامه دهخداسریانی . [ س ُرْ ] (ص نسبی ) لغت ترسایان به زبانی که تورات نازل شد. (آنندراج ). زبان نبطی . (مفاتیح العلوم ). منسوب بسورستان (عراق و بلاد). (معجم البلدان ). نام قوم سامی نژاد که با قوم آرامی خویشاوند بودند و لهجه ٔ آن را نیز سریانی نامند. این لهجه از لهجه های مهم آرامی شرقی ا
سریانیفرهنگ فارسی عمید۱. زبانی از خانوادۀ زبانهای حامی ـ سامی که در میان آشوریها و کلدانیهای عراق، سوریه، ترکیه، و ایران رایج بوده است.۲. قومی از نژاد سامی که در این سرزمین ساکن بودند.
سرانیلغتنامه دهخداسرانی . [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قوشخانه ٔ بخش باجگیران شهرستان قوچان . دارای 171 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه و گلیم بافی و جوراب بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران
المیاسلغتنامه دهخداالمیاس . [ ] (سریانی ، اِ) در سریانی الماس است . رجوع به الماس و الجماهر بیرونی ص 92 شود.
شحیثالغتنامه دهخداشحیثا. [ ش َ ] (سریانی ، اِ) کلمه ای است سریانی که بدان کلیدان بی کلید گشاده گردد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
یعمیضهلغتنامه دهخدایعمیضه . [ ] (سریانی ، اِ) به لغت سریانی ، ریواس است . (از تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 351). رجوع به یغمیصا و ریواس شود.
رویالغتنامه دهخدارویا. (سریانی ، اِ) اسم سریانی عنب الثعلب است . (از اختیارات بدیعی ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به عنب الثعلب شود.