سزاوار (عقوبت) بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ار (عقوبت) بودن، شایسته بودن، مجازات شدن حقشبودن، سزاوار مجازات بودن
سزاوارلغتنامه دهخداسزاوار. [ س ِ / س َ ] (ص مرکب ) در لهجه ٔ مرکزی «سزاوار» از: سزا+ وار (پسوند اتصاف ) پهلوی «سچاک وار» جزء دوم از «واریشن » (رفتار کردن ، سلوک ). شایسته . قابل . لایق جزا و مکافات . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). شایسته و سزای نیکی . (آنندرا
سزاواردیکشنری فارسی به انگلیسیcondign, deserving, fair , fitting, meet, meritorious, right, rightful, true, worthy
احلاللغتنامه دهخدااحلال . [ اِ ] (ع مص ) احلال بمکانی ؛ فرود آوردن در جائی . (منتهی الارب ) (زوزنی ). || احلال از احرام ؛ بیرون آمدن از احرام . مقابل احرام (در حج ّ) . (زوزنی ) (منتهی الارب ). || حلال گردانیدن . (منتهی الارب ).حلال کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر). || واجب کردن . || احلال شاة؛ بس
سزاوارلغتنامه دهخداسزاوار. [ س ِ / س َ ] (ص مرکب ) در لهجه ٔ مرکزی «سزاوار» از: سزا+ وار (پسوند اتصاف ) پهلوی «سچاک وار» جزء دوم از «واریشن » (رفتار کردن ، سلوک ). شایسته . قابل . لایق جزا و مکافات . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). شایسته و سزای نیکی . (آنندرا
سزاواردیکشنری فارسی به انگلیسیcondign, deserving, fair , fitting, meet, meritorious, right, rightful, true, worthy
سزاوارلغتنامه دهخداسزاوار. [ س ِ / س َ ] (ص مرکب ) در لهجه ٔ مرکزی «سزاوار» از: سزا+ وار (پسوند اتصاف ) پهلوی «سچاک وار» جزء دوم از «واریشن » (رفتار کردن ، سلوک ). شایسته . قابل . لایق جزا و مکافات . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). شایسته و سزای نیکی . (آنندرا
ناسزاوارلغتنامه دهخداناسزاوار. [ س َ ] (ص مرکب ) ناسزا. نالایق . (آنندراج ). چیزی که سزاوار و لایق نباشد.(ناظم الاطباء). نادرخور. مقابل سزاوار : تن مرد نادان ز گل خوارتربهر نیکئی ناسزاوارتر. فردوسی .تراست ملک و سزاوار آن توئی بیقین <br