خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سس
/ses/
معنی
گیاهی انگلی و بیبرگ که فقط گلهای ریز دارد و مانند ریسمان به گیاههایی که ساقههای نرم دارند از قبیل خیار، خربزه، و شبدر میپیچد و مواد غذایی آنها را جذب میکند و سبب زردی و نابودی آنها میشود؛ پیچ شبدر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
چاشنی، رب
دیکشنری
dip
-
جستوجوی دقیق
-
سس
واژگان مترادف و متضاد
چاشنی، رب
-
سس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) ses گیاهی انگلی و بیبرگ که فقط گلهای ریز دارد و مانند ریسمان به گیاههایی که ساقههای نرم دارند از قبیل خیار، خربزه، و شبدر میپیچد و مواد غذایی آنها را جذب میکند و سبب زردی و نابودی آنها میشود؛ پیچ شبدر.
-
سس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: sauce] sos چاشنیای که با بعضی خوراکها بخورند یا روی خوراک بریزند.
-
سس
لغتنامه دهخدا
سس . [ س ِ ] (اِ) گیاهی است ازتیره ٔ پیچکیان ، گیاهی است کاملاً انگل گیاهان دیگر شده برگهای آن از میان میرود و انتشار آن بحدی زیاد است که ممکن است مزرعه ای را از میان ببرد، و جنس دیگری از آن بنام افتیمون که انگل نعناع میشود سابقاً در بیماری معدی و قل...
-
سس
لغتنامه دهخدا
سس . [ س ُ ] (فرانسوی ، اِ) چاشنی بعضی اغذیه . رب . (فرهنگ فارسی معین ).
-
سس
فرهنگ فارسی معین
(سُ) [ فر. ] (اِ.) نوعی چاشنی خمیری شکل برای تکمیل طعم غذا.
-
سس
فرهنگ فارسی معین
(س ) (اِ.) گیاهی است از تیرة پیچکیان که جزو نباتات عالیة طفیلی است و چون بیشتر به گیاه شبدر حمله می کند آن را پیچ شبدر نیز گویند. سس به وسیلة مکینه هایی مواد غذایی گیاه میزبان را اخذ می کند و آن را زرد رنگ می سازد و از بین می برد، حامول .
-
سس
لهجه و گویش مازنی
sos سبوس برنج و گندم
-
سس
لهجه و گویش مازنی
sas ۱بی نمک ۲بدمزه
-
سس
لهجه و گویش مازنی
ses سست لق
-
سس
دیکشنری فارسی به انگلیسی
dip
-
واژههای مشابه
-
Cuscuta
سِس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی- علوم گیاهی] سردهای از سِسیان انگلی با گلهای کوچک سبز و ساقههای نارنجی
-
سُسْ
لهجه و گویش گنابادی
sos در گویش گنابادی یعنی آرام ، آهسته ، بی خیالی ، کم کردن از فشار و قدرت ، سست
-
سُس
لهجه و گویش بختیاری
sos سست و بىحال، کمقدرت.