خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سعد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سعد
/sa'd/
معنی
خجسته؛ مبارک.
〈 سعد اکبر: (نجوم) سیارۀ مشتری؛ سعدالسعود.
〈 سعد ذابح: یکی از منازل قمر؛ دو ستارۀ روشن که در جای ذبح یکی از آنها ستارۀ کوچکی است که گویی میخواهد آن را ذبح کند: ◻︎ سعد ذابح سر بریدی هر شکاری را که شاه / سوی او محور ز خط استوا کردی رها (خاقانی: ۲۰).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. خجستگی، شگون
۲. مبارک، میمون، نیکبختی، یمن ≠ نحس
۳. خوشیمن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سعد
فرهنگ نامها
(تلفظ: saed) (عربی) خجسته ، مبارک ، خوش یمن ، سعادت ، خوشبختی ، خوش یمنی .
-
سعد
واژگان مترادف و متضاد
۱. خجستگی، شگون ۲. مبارک، میمون، نیکبختی، یمن ≠ نحس ۳. خوشیمن
-
سعد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مقابلِ نحس، جمع: سُعُود] sa'd خجسته؛ مبارک.〈 سعد اکبر: (نجوم) سیارۀ مشتری؛ سعدالسعود.〈 سعد ذابح: یکی از منازل قمر؛ دو ستارۀ روشن که در جای ذبح یکی از آنها ستارۀ کوچکی است که گویی میخواهد آن را ذبح کند: ◻︎ سعد ذابح سر برید...
-
سعد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) so'd گیاهی که در جاهای مرطوب میروید و در بیخ آن غدههایی تولید میشود که خوشطعم و مٲکول است؛ مشک زمین؛ مشک زیرزمین.
-
سعد
لغتنامه دهخدا
سعد. [ س َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم القمی . از فقهای شیعه . کتاب بصاءالدرجات از اوست . (ابن الندیم ).
-
سعد
لغتنامه دهخدا
سعد. [ س َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن عبدالرحمان بن عوف . تابعی است . رجوع به ابوابراهیم شود.
-
سعد
لغتنامه دهخدا
سعد. [ س َ ] (اِخ ) ابن ابی وقاص (17 - 55 هَ .ق .) مالک بن وهیب بن عبدمناف القرشی زهری ، از صحابه ٔ رسول خدا (ص ) و فاتح عراق و مدائن و از جمله شش تنی است که عمر برای شوری و تعیین خلیفه معین کرد و از عشره ٔ مبشره است . و او را فارس اسلام میگفتند. در ...
-
سعد
لغتنامه دهخدا
سعد. [ س َ ] (اِخ ) ابن احمدبن مکی نیلی . شیعی مذهب و مردی نحوی و فاضل بود. اوراست شعری گزیده در مدح اهل بیت بسال 565 درگذشت . و بیش از صدسال زندگی کرد. (از معجم الادباء ج 4 ص 230).
-
سعد
لغتنامه دهخدا
سعد. [ س َ ] (اِخ ) ابن اسماعیل حیری نیشابوری . رجوع به ابوعثمان حیری رازی شود.
-
سعد
لغتنامه دهخدا
سعد. [ س َ ] (اِخ ) ابن حسن بن سلیمان ابومحمد ثوراتی حرانی نحوی . ادیب شاعر و بشام و عراق رفت و در بغداد سکونت جست در آنجا از ابن منصور علم آموخت و در نحو عارف و در نظم و نثر نیکو شعر میگفت . وی بسال 580 درگذشت . (معجم الادباء ج 4 ص 230). رجوع به روض...
-
سعد
لغتنامه دهخدا
سعد. [ س َ ] (اِخ ) ابن حسن بن شداد ابوعثمان . معروف به ناجم مردی ادیب و فاضل بود و نیکو شعر میگفت . بین وی و ابن رومی صحبت و مودت و گفتگو بوده است . بسال 314 درگذشت . (از معجم الادباء ج 4 ص 231).
-
سعد
لغتنامه دهخدا
سعد. [ س َ ] (اِخ ) ابن زنگی بن مودود از سلغریان فارس و پنجمین تن از اتابکان این سرزمین است . وی بسال 599 بر اتابک طغرل غلبه یافت و خود اتابک فارس گردید. و بسال 600 به طرف اصفهان حرکت نمود و بسال 602 کرمان را تحت اطاعت درآورد و بسال 614 عازم عراق شد....
-
سعد
لغتنامه دهخدا
سعد. [ س َ ] (اِخ ) ابن عبادةبن دلیم بن حارثه خارجی . معروف به ابوثابت صحابی و از مردم مدینه و رئیس قبیله خزرج بود و از امراء و بزرگان جاهلیت و اسلام است . وی بخاطر اطلاع او از کتابت و تیراندازی و شناوری به «کامل » ملقب شد. در جنگ عقبه با هفتاد تن از...
-
سعد
لغتنامه دهخدا
سعد. [ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن ابوالقاسم بن علی بن القاسم ابوالمعالی انصاری خطیری یا بغدادی . معروف به وراق دلال . مردی ادیب فاضل بود و او را اشعاری لطیف است او راست مصنفاتی : زینة الدهر و عصرة أهل العصر، در ذکر لطائف شعراء عصر. و ذیلی است بر دمیةال...
-
سعد
لغتنامه دهخدا
سعد. [ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن عیسی القمری ملقب به شرف الدین ابوطاهر قمی وزیر سلطان سنجر سلجوقی (479 - 552 هَ .ق .) و پسر برادر نظام الملک است . و بر امام الحرمین جوینی فقه آموخت و هنگامی که وزارت را بعهده داشت مفتی خراسان نیز بود. وی بسال 515 هَ .ق ...