شغریلغتنامه دهخداشغری . [ ش َ را ] (ع اِ) سنگی که سگان بر وی شاشند. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
شغریلغتنامه دهخداشغری . [ ش َ را ] (اِخ ) سنگی نزدیک مکه که ازآن بر ستور سوار شوند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به شغزی شود.
سغریلغتنامه دهخداسغری . [ س َ ] (اِ) ساغری . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). مخفف ساغری است که کفل اسب و حیوانات دیگر باشد. (برهان ) (آنندراج ).
سغریلغتنامه دهخداسغری . [ س َ ] (اِ) ساغری . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). مخفف ساغری است که کفل اسب و حیوانات دیگر باشد. (برهان ) (آنندراج ).
علی باسغریلغتنامه دهخداعلی باسغری . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن احمد. شاعر بود و او را دیوان شعری است . وی در سال 467 هَ . ق . درگذشت . (از معجم المؤلفین بنقل از دمیةالقصر باخرزی ص 237).
سغریلغتنامه دهخداسغری . [ س َ ] (اِ) ساغری . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). مخفف ساغری است که کفل اسب و حیوانات دیگر باشد. (برهان ) (آنندراج ).