خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سفارتخانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سفارتخانه
/sefāratxāne/
معنی
خانهای که سفیر و کارمندانش در آنجا به امور سیاسی مربوط به خود اشتغال دارند؛ جای سفیر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
embassy, legation
-
جستوجوی دقیق
-
سفارتخانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] (سیاسی) sefāratxāne خانهای که سفیر و کارمندانش در آنجا به امور سیاسی مربوط به خود اشتغال دارند؛ جای سفیر.
-
سفارتخانه
لغتنامه دهخدا
سفارتخانه . [ س َ رَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) خانه ای که در آن هیئت سفارت به اجرای امور سیاسی مربوط بکشور خویش مشغول گردند. (فرهنگ فارسی معین ). محل جمع شدن نماینده ٔ خارجی . مرکز سیاست کشوری .
-
سفارتخانه
فرهنگ فارسی معین
(س رَ. نَ یا نِ) [ ع - فا. ] (اِمر.) محلی که در آن سفیر و کارمندانش به اجرای امور سیاسی مربوط به کشور خویش مشغول هستند، کنسولگری .
-
سفارتخانه
دیکشنری فارسی به انگلیسی
embassy, legation
-
سفارتخانه
دیکشنری فارسی به عربی
دار السفارة
-
واژههای مشابه
-
کاردار سفارتخانه
دیکشنری فارسی به انگلیسی
chargé d'affaires, minister
-
کارمندان سفارتخانه
دیکشنری فارسی به انگلیسی
legation
-
جستوجو در متن
-
ambassadorships
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سفارتخانه ها
-
embassadress
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سفارتخانه
-
embassies
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سفارتخانه ها، سفارت، سفارت خانه، سفارت کبری، ایلچی گری
-
دار السفارة
دیکشنری عربی به فارسی
سفارتخانه
-
ambassadorships
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سفارتخانه ها
-
embassadress
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سفارتخانه