خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سفه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اساقفه
فرهنگ فارسی عمید
= اسقف
-
اشکفه
فرهنگ فارسی عمید
= اشکوفه
-
اشکوفه
فرهنگ فارسی عمید
= شکوفه: ◻︎ باش تا دوحهٴ اقبال تو اشکوفه کند / کز شمیمش همه آفاق معطر گردد (ابوعلیچاچی: شاعران بیدیوان: ۲۶۶).
-
اضافه
فرهنگ فارسی عمید
۱. باقیمانده.۲. بیش از مشخص؛ زیادی.۳. (اسم مصدر) نسبت کردن چیزی را به سوی چیزی.۴. (اسم مصدر) افزودن چیزی به چیز دیگر.۵. (اسم مصدر) (ادبی) در دستور زبان، نسبت دادن یا ملحق ساختن اسمی است به اسم دیگر که جزء اول را مضاف و جزء دوم را مضافالیه میگویند ...
-
بدقیافه
فرهنگ فارسی عمید
۱. بدشکل.۲. بدهیکل؛ بداندام.
-
بروفه
فرهنگ فارسی عمید
۱. دستار.۲. میانبند.۳. شال که به سر یا کمر میبندند.
-
بشکفه
فرهنگ فارسی عمید
= بشکوفه
-
بشکوفه
فرهنگ فارسی عمید
= شکوفه
-
بوفه
فرهنگ فارسی عمید
۱. محل مخصوص برای فروش مواد خوراکی، از قبیل نوشابهها، تنقلات در مکانهای عمومی چون مدرسه، اداره، هتل، سینما، و مانندِ آن.۲. کمد یا قفسهای با در شیشهای که ظروف و وسایل زینتی را در آن قرار میدهند.
-
بی صرفه
فرهنگ فارسی عمید
بینفع؛ بیفایده؛ بیهوده.
-
بی عاطفه
فرهنگ فارسی عمید
کسی که رحم و شفقت نداشته باشد؛ بیمهر؛ نامهربان.
-
پیفه
فرهنگ فارسی عمید
چوب پوسیده که بهجای آتشگیره به کار ببرند.
-
تحفه
فرهنگ فارسی عمید
۱. ارمغان؛ سوغات؛ هدیه؛ پیشکش.۲. هر چیز کمیاب و گرانبها.
-
ترفه
فرهنگ فارسی عمید
۱. در رفاه و آسایش بودن.۲. آسودگی و تنآسانی.
-
تصافح
فرهنگ فارسی عمید
مصافحه کردن؛ با هم دست دادن؛ دست یکدیگر را فشردن در موقع ملاقات.