سفونلغتنامه دهخداسفون . [ س َ ] (ع ص ) باد خاک روب . ج ، سوافین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
شفونلغتنامه دهخداشفون . [ ش َ ] (ع ص ) رشکین و حسود و غیور. (ناظم الاطباء). غیور که از شدت غیرت و حذر گوشه ٔ چشم از تند نگریستن برنبندد. (از اقرب الموارد). || کسی که با گوشه ٔ چشم و یا به کراهت و اعراض بنگرد کسی را. (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
شفونلغتنامه دهخداشفون . [ ش ُ ] (ع مص ) مصدر به معنی شَفَن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به کنج چشم نگریستن کسی را. (آنندراج ) (از اقرب الموارد). به دنبال چشم نگریستن به کسی . (از تاج المصادر بیهقی ) (دهار). به دنبال چشم نگریستن ، و یعدی بنفسه و بالی . (از المصادر زوزنی چ بینش ص <span clas
سیفونفرهنگ فارسی عمید۱. لولهای خمیده به شکل زانو که با ایجاد خلٲ مایعات را از مخازن غیر قابل دسترس چون باک بنزین اتومبیل به مخزن دیگری منتقل میکند.۲. ظرف آبی که با کشیدن اهرم آن، به درون لگن توالت تخلیه میشود و آن را میشوید.
سفنلغتنامه دهخداسفن . [ س َ ف َ ] (ع اِ) پوست درشت از ماهی یا نهنگ و غیره که بر قبضه ٔشمشیر وصل کنند تا گرفت خوب شود. (غیاث ) (از آنندراج ). پوست درشت مانند پوست نهنگ و مثل آن . (منتهی الارب ). پوست سوسمار. (دهار). پوست درشت بر دسته ٔ کارد وشمشیر. ج ، اسفان ، سفون . (مهذب الاسماء) <span clas
سفینهلغتنامه دهخداسفینه . [ س َ ن َ ] (ع اِ) کشتی بدان جهت که روی آب را میخراشد. (منتهی الارب ). کشتی . ج ، سفائن ، سفون ، سَفین ، سُفُن . (آنندراج ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). کشتی دریا. (غیاث ) (دهار) : اسب من در شب دوان همچون سفینه در خلیج من بر او ث
بادلغتنامه دهخداباد. (اِ) هوایی که بجهت معینی تغییر مکان میدهد. هوایی که بسرعت بجهتی حرکت کند. ریح . ج ، ریاح .ریحه . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ). تُرهة. رکاب السحاب . اَوب . سُمَهی . سمهاء. واد: مُشتَکِره ؛ باد سخت .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). سَیهَک ، سَهوک ، سَکینَه ؛ باد تیزرو. هَ
کاخ تیسفونلغتنامه دهخداکاخ تیسفون . [ خ ِ ] (اِخ ) قصر پادشاهان ساسانی و ایوان مدائن . رجوع به ایوان مدائن شود.
کطیسفونلغتنامه دهخداکطیسفون . [ ک َ ] (اِخ ) نام دیگر طیسفون است . (ناظم الاطباء). رجوع به طیسفون شود.
تیسفونلغتنامه دهخداتیسفون . (اِخ ) پهلوی «ته سی فون » . (شهرستانهای ایران ، مارکوارت ص 60). معرب آن طیسفون . (معجم البلدان ). تیسفون پایتخت دولت شاهنشاهی و مقر شاهنشاه ایران در عهد ساسانی بود.تیسفون به معنی خاص نام شهری عمده از مجموعه ٔ شهرهایی بود که آنها را ب
طیسفونلغتنامه دهخداطیسفون . [ طَ س َ ] (اِخ ) پای تخت کسری و محلی بوده که ایوان معروف در آنجا ساخته شده ، تا بغداد سه فرسنگ بُعد مسافت دارد. حمزه (اصفهانی ) گوید: اصل این کلمه طوسفون ، و هنگام تعریب واو نخستین را به یاء تبدیل کرده اند. (معجم البلدان ). این محل مرکب از دو قسمت بوده ، یک قسمت آن