شقبةلغتنامه دهخداشقبة. [ ش ِ ب َ ] (ع اِ) شَقَبَة. واحد شِقْب . (از اقرب الموارد). رجوع به شَقَب و شِقْب و شِقَبَة شود.
شقبةلغتنامه دهخداشقبة. [ ش ِ ق َ ب َ ] (ع اِ) ج ِ شَقْب و شِقْب . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شقب شود.
شقبةلغتنامه دهخداشقبة. [ ش َ ق َ ب َ ] (ع اِ) واحد شقب یعنی یک درخت شقب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
سکبةلغتنامه دهخداسکبة. [ س َ ب َ ] (ع اِ) پارچه ٔ گرد بریده برای سریر مانند شبکه . || پوست تنک که بر روی جنین باشد. (منتهی الارب ).
نیشلغتنامه دهخدانیش . (اِ) مبضغ. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). افزاری بود به صورت نیش که بدان رگ گشایند. (انجمن آرا). نیشتر. نشتر. تیغ. مفصد. مشرط. (یادداشت مؤلف ) : گفت فردانیش آرم پیش توخود بیاهنجم ستیم از ریش تو. رودکی .گرت بهره نوش
عسقبةلغتنامه دهخداعسقبة. [ ع َ ق َ ب َ ] (ع مص ) بی اشک گردیدن و بسته و سخت شدن چشم وقت گریه . (منتهی الارب ). جامد گشتن و خشک شدن چشم هنگام گریستن . (از اقرب الموارد).
عسقبةلغتنامه دهخداعسقبة. [ ع ِ ق ِ ب َ ] (ع اِ) خوشه ٔ خرد انگور منفرد پیوسته در بن خوشه ٔ کلان .(منتهی الارب ). خوشه ٔ کوچک چسبیده به ریشه ٔ خوشه و عنقود. (از اقرب الموارد). ج ، عِسقِب ، عَساقِب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).