سقرچینلغتنامه دهخداسقرچین . [ س َ ق َ ] (ترکی ، اِ) اسم ترکی زرزور است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ).
سقرچینلغتنامه دهخداسقرچین . [ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان شهرستان تهران ، دارای 345 تن سکنه و آب آن از قنات است . محصول آن غلات ، چغندرقند،باغات انگور است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
سقرچینلغتنامه دهخداسقرچین . [ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان خرقان بخش آوج شهرستان قزوین ، دارای 359 تن سکنه و آب آن از چشمه سار است . محصول آن غلات ، نخود و عسل میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
شکرچینلغتنامه دهخداشکرچین . [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ ] (نف مرکب )آنکه در ایام جشن و عید هرچه بیفتد جمع میکند. (ناظم الاطباء). آنکه بفخم بر چوب افراخته دارد و نثار درهوا برباید. نثارچین . (یادداشت مؤلف ) : شدند از فخر حورالعین و رضوان
شکرینلغتنامه دهخداشکرین . [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ ](ص نسبی ) منسوب به شکر. (ناظم الاطباء). شکری . از شکر. شکرآلود. (یادداشت مؤلف ). || هر چیز شیرین . (ناظم الاطباء). شیرین . (آنندراج ) : مژگان پر ز کینت در غم فکنده دل رالبهای شک