سقف مینالغتنامه دهخداسقف مینا. [ س َ ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان . || درختان بزرگ و سایه دار. (برهان ) (آنندراج ).
پیسکولغتنامه دهخداپیسکو. [ ک ُ ] (اِخ ) قصبه ای است در ایالت ایکا از پرو، مرکز سنجاق شینشا در خلیج پیسکو، واقع در مصب نهر شونشانگه و در ابتدای خطآهن ایکا. دارای لنگرگاه . (از قاموس الاعلام ترکی ).
سیکفلغتنامه دهخداسیکف . [ س َ ک َ ] (ع ص ، اِ) کفشگر. (منتهی الارب ). || موزه فروش . (از اقرب الموارد).
شقفلغتنامه دهخداشقف . [ ش َ ق َ ] (ع اِ) سفال . || سفال شکسته ٔ ریزه . ج ، شِقاف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
شقولغتنامه دهخداشقو. [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ایسین بخش مرکزی شهرستان بندرعباس . سکنه آن 598 تن . آب آن از چاه است . محصول عمده ٔ آن غلات و لبنیات و سبزی میباشد. پاسگاه گمرک ، گارد مسلح و دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir="ltr
سقففرهنگ فارسی عمید۱. بالاترین سطح داخلی هر فضای سرپوشیده: سقف خودرو، سقف اتاق.۲. بالاترین میزان هرچیز: سقف درآمد.۳. [قدیمی، مجاز] = آسمان⟨ سقف لاجورد: [قدیمی، مجاز] آسمان.⟨ سقف مینا: [قدیمی، مجاز] آسمان.⟨ سقف دهان: (زیستشناسی) = کام۲
زرین نرگسهلغتنامه دهخدازرین نرگسه . [ زَرْ ری ن َ گ ِ س َ / س ِ ] (اِمرکب ) کنایه از سیاره های آسمان باشد. (برهان ). ستاره ها. (فرهنگ فارسی معین ). ستاره . (ناظم الاطباء). کنایه از ستاره است . (انجمن آرا) (آنندراج ) : در کام صبح از ناف ش
کاسه ٔ همسایهلغتنامه دهخداکاسه ٔ همسایه . [ س َ / س ِ ی ِ هََ ی َ / ی ِ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فرستادن همسایگان و برادران چیزی را با یکدیگر و آن را در عرف هند بهاجی گویند و بدین معنی تنها کاسه نیز آمده و بهمین معنی است کاسه ٔ همسای
نرگسهلغتنامه دهخدانرگسه . [ ن َ گ ِ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) از: نرگس + ه (پسوند نسبت و شباهت ). نرگسک . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || گلی باشد از عاج یا استخوان دیگر که به صورت نرگس تراشیده بر سقف خانه ها نصب کنند. (فرهنگ نظام ) (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء
خشخاشلغتنامه دهخداخشخاش . [ خ َ ] (ع اِ) مردم با سلاح و زره . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || کوکنار و آن چند قسم است بستانی و منثور و مقرن و زبدی . (منتهی الارب ). کوکنار. (مهذب الاسماء).خشخشاش از نظر پزشکی : دربرهان قاطع آمده است : خشخاش چند قسم باشد ابیض و اسود و زب
سقفلغتنامه دهخداسقف . [ س َ ] (ع اِ) آسمانه . (دهار). عرش . (نصاب ). آسمان خانه . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 58) (منتهی الارب ) : این خانه را از سقف تا بپای زمین صورت کردند. (تاریخ بیهقی ).ز بهر سقف عدوی سپید دستش دان
سقفلغتنامه دهخداسقف . [ س َ ق َ ] (ع مص ) دراز شدن و کوژ شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِمص ) درازی با کژی . (منتهی الارب ).
سقفلغتنامه دهخداسقف . [ س ُ ق ُ ] (معرب ، اِ) مخفف اسقف است که قاضی ترسایان و حاکم و مهتر ایشان باشد. (برهان ) : چو خسرو برفت از برش چاره جوی جهاندیده سوی سقف کرد روی . فردوسی .سقف گفت ما بندگان توایم نیایشگر پاک جان توایم .<b
سقفدیکشنری عربی به فارسیسقف , پوشش يا اندود داخلي سقف , حد پرواز , پوشش , طاق , بام () خانه , مسکن , طاق زدن , سقف دار کردن
سقفلغتنامه دهخداسقف . [ س َ ] (ع اِ) آسمانه . (دهار). عرش . (نصاب ). آسمان خانه . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 58) (منتهی الارب ) : این خانه را از سقف تا بپای زمین صورت کردند. (تاریخ بیهقی ).ز بهر سقف عدوی سپید دستش دان
سقفلغتنامه دهخداسقف . [ س َ ق َ ] (ع مص ) دراز شدن و کوژ شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِمص ) درازی با کژی . (منتهی الارب ).
سقفلغتنامه دهخداسقف . [ س ُ ق ُ ] (معرب ، اِ) مخفف اسقف است که قاضی ترسایان و حاکم و مهتر ایشان باشد. (برهان ) : چو خسرو برفت از برش چاره جوی جهاندیده سوی سقف کرد روی . فردوسی .سقف گفت ما بندگان توایم نیایشگر پاک جان توایم .<b
ماری الاسقفلغتنامه دهخداماری الاسقف . [ ی یُل ْ اُ ق ُ ] (اِخ ) رئیس و پیشوای فرقه ٔ ماریین . (از الفهرست ابن الندیم ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).