سلفلغتنامه دهخداسلف . [ س َ ] (ع مص ) شیار کردن زمین را برای زراعت . || هموار کردن آن را (زمین را) بماله . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زمین را بماله راست کردن . (المصادر زوزنی ). || چرب کردن راویه . (ناظم الاطباء). || (اِ) انبان دفزک یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). انبا
سلفلغتنامه دهخداسلف . [ س َ ل َ ] (ع اِ) پیشینیان . (برهان ). پیشینیان . ج ، اسلاف و سلوف . (دهار) (مهذب الاسماء). کسی که در پیش میزیسته . گذشته (از پدران و اقوام ). ج ، اسلاف . (فرهنگ فارسی معین ). پدران درگذشته . (منتهی الارب ) : بجای آورد بروش سلف صالح خود. (تاریخ
سلفلغتنامه دهخداسلف . [ س ِ ] (ع اِ) شوی خواهرزن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). باجناق . هم زلف . (لغتنامه ٔ مقامات حریری ). شوهر خواهرزن . یعنی شوهران خواهران هریک و دیگر را به فارسی همزلف گویند. (غیاث ). هم داماد یعنی دو خواهر باشد و هریک را شخصی زن کند و آن دو شخص هریک دیگر را سلف باشند و د
دبدیکشنری عربی به فارسیخرس , سلف فروشي سهام اوراق قرضه در بورس بقيمتي ارزانتر از قيمت واقعي , لقب روسيه ودولت شوروي , بردن , حمل کردن , دربرداشتن , داشتن , زاييدن , ميوه دادن , تاب اوردن , تحمل کردن , مربوط بودن
سلفلغتنامه دهخداسلف . [ س َ ] (ع مص ) شیار کردن زمین را برای زراعت . || هموار کردن آن را (زمین را) بماله . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زمین را بماله راست کردن . (المصادر زوزنی ). || چرب کردن راویه . (ناظم الاطباء). || (اِ) انبان دفزک یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). انبا
سلفلغتنامه دهخداسلف . [ س َ ل َ ] (ع اِ) پیشینیان . (برهان ). پیشینیان . ج ، اسلاف و سلوف . (دهار) (مهذب الاسماء). کسی که در پیش میزیسته . گذشته (از پدران و اقوام ). ج ، اسلاف . (فرهنگ فارسی معین ). پدران درگذشته . (منتهی الارب ) : بجای آورد بروش سلف صالح خود. (تاریخ
سلفلغتنامه دهخداسلف . [ س ِ ] (ع اِ) شوی خواهرزن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). باجناق . هم زلف . (لغتنامه ٔ مقامات حریری ). شوهر خواهرزن . یعنی شوهران خواهران هریک و دیگر را به فارسی همزلف گویند. (غیاث ). هم داماد یعنی دو خواهر باشد و هریک را شخصی زن کند و آن دو شخص هریک دیگر را سلف باشند و د
سلفلغتنامه دهخداسلف . [ س َ ] (ع مص ) شیار کردن زمین را برای زراعت . || هموار کردن آن را (زمین را) بماله . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زمین را بماله راست کردن . (المصادر زوزنی ). || چرب کردن راویه . (ناظم الاطباء). || (اِ) انبان دفزک یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). انبا
سلفلغتنامه دهخداسلف . [ س َ ل َ ] (ع اِ) پیشینیان . (برهان ). پیشینیان . ج ، اسلاف و سلوف . (دهار) (مهذب الاسماء). کسی که در پیش میزیسته . گذشته (از پدران و اقوام ). ج ، اسلاف . (فرهنگ فارسی معین ). پدران درگذشته . (منتهی الارب ) : بجای آورد بروش سلف صالح خود. (تاریخ
سلفلغتنامه دهخداسلف . [ س ِ ] (ع اِ) شوی خواهرزن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). باجناق . هم زلف . (لغتنامه ٔ مقامات حریری ). شوهر خواهرزن . یعنی شوهران خواهران هریک و دیگر را به فارسی همزلف گویند. (غیاث ). هم داماد یعنی دو خواهر باشد و هریک را شخصی زن کند و آن دو شخص هریک دیگر را سلف باشند و د