سماجلغتنامه دهخداسماج . [ س ِ ] (ع ص ) ج ِ سَمج و سمج و سمیج . (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء).
سمپاشلغتنامه دهخداسمپاش .[ س َ ] (نف مرکب ) سم پاشنده . آنکه سم را در جایی بپاشد. (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ مرکب ) آلتی فلزی که در درون آن سم ریزند و بوسیله ٔ پاشیدن محتوی آن ، حشرات را از بین برند. (فرهنگ فارسی معین ).
شماجلغتنامه دهخداشماج . [ ش َ] (ع اِ) اندک و حقیر از هر چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || نان جوین . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || آنچه از انگور و جز آن وقت خوردن براندازند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ماذقت شماجاً؛ نچشید
سمپاشفرهنگ فارسی معین(سَ) [ ع - فا . ] (ص فا.) 1 - آن که سم را در جایی می پاشد. 2 - آلتی فلزی که در آن سم می ریزند و به وسیلة پاشیدن محتوی آن حشرات موذی و آفات را از بین می برند.
سماجةلغتنامه دهخداسماجة. [ س َ ج َ ] (ع مص ) نازیبا شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). زشتی و زشت شدن و عیبناکی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به سماجت شود.
سماجتلغتنامه دهخداسماجت . [ س ِ ج َ ] (ع مص ) نازیبا شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِمص ) زشتی و عیب ناکی . (غیاث ). معیوبی . (ناظم الاطباء) : و کلمات و مقدمات او را در لباس سماجت و تقبیح عرض داده . (سندبادنامه ص 113). مگر ملک هند را
سماجتدیکشنری فارسی به انگلیسیassertiveness, importunity, insistence, persistence, pertinacity, pushiness
سماجتفرهنگ فارسی معین(سَ جَ) [ ع . سماجة ] 1 - (مص ل .) زشت شدن . 2 - (اِمص .) زشتی ، بی شرمی . 3 - در فارسی : پافشاری ، یکدندگی .
سمیجلغتنامه دهخداسمیج . [ س َ ] (ع ص ) زشت . || شیرچرب مزه برگشته . ج ، سماج . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
سماجةلغتنامه دهخداسماجة. [ س َ ج َ ] (ع مص ) نازیبا شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). زشتی و زشت شدن و عیبناکی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به سماجت شود.
سماجتلغتنامه دهخداسماجت . [ س ِ ج َ ] (ع مص ) نازیبا شدن . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِمص ) زشتی و عیب ناکی . (غیاث ). معیوبی . (ناظم الاطباء) : و کلمات و مقدمات او را در لباس سماجت و تقبیح عرض داده . (سندبادنامه ص 113). مگر ملک هند را
سماجتدیکشنری فارسی به انگلیسیassertiveness, importunity, insistence, persistence, pertinacity, pushiness
استسماجلغتنامه دهخدااستسماج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) زشت شمردن کسی یا چیزی را. (منتهی الارب ). || ناشیرین آمدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بدمزه آمدن . بدطعم آمدن . ناخوش آمدن .