سماکانلغتنامه دهخداسماکان . [ س ِ ] (اِخ ) نام دو ستاره که یکی را سماک الاعزل و دیگری را سماک الرامح گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به سماک شود.
سیموکانلغتنامه دهخداسیموکان . (اِخ ) طایفه ای از طوایف ناحیه ٔ سراوان کرمان . (جغرافیای سیاسی کرمان ص 98).
چشمقانلغتنامه دهخداچشمقان . [ چ ِ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دیزمار خاوری بخش ورزقان شهرستان اهر که در 33 هزارگزی راه ارابه رو تبریز به اهر واقع است . کوهستانی و معتدل است و 97 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات ، شغل اهال
سماکینلغتنامه دهخداسماکین . [ س ِ ک َ ] (اِخ ) تثنیه ٔ سماک که سماک رامح و سماک اعزل است : گرچه در حلق سماکین افکنم چون کمند امتحان خواهم فشاند. خاقانی .با سمک گردون مساوی وبا سماکین موازی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
سمکیانلغتنامه دهخداسمکیان . [ س َ م َ ] (اِ مرکب ) کنایه از اهل زمین چرا که زمین نزد اهل منقول بر پشت گاو است و گاو بر پشت ماهی . (غیاث ) (آنندراج ).
سیمکانلغتنامه دهخداسیمکان . [ م َ ] (اِخ ) رجوع به صیمکان ، آنندراج ، انجمن آرای و نزهةالقلوب صص 185 - 186 شود.
سماکفرهنگ فارسی معین(س ) [ ع . ] (اِ.) سماکان ؛ نام دو ستاره ، یکی به نام «سماک رامح » ستارة قرمزی در صورت فلکی «عوا» یا «گاوران » و دیگری به نام «سماک اعزل » ستارة سفیدی در صورت فلکی «سنبله » یا «خوشه ».