سنگدوستlithophileواژههای مصوب فرهنگستانعنصری که بیشتر در فاز سیلیکاتی شهابسنگها جمع شود تا در فازهای فلزی یا سولفیدی؛ این گونه عناصر در پوستۀ سیلیکاتی زمین متمرکز میشوند
دست سنگلغتنامه دهخدادست سنگ . [ دَ س َ ] (اِ مرکب ) دستاسنگ . (جهانگیری ).فلاخن . (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به دستاسنگ شود.
دست پسینلغتنامه دهخدادست پسین . [ دَ ت ِ پ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دست پس .دست آخر. عاقبت . آخر کار. (برهان ). دست در این ترکیب به معنی نوبت است . (آنندراج ). آخربار : ندانم که دیدار باشد جزاین یک امشب بکوشیم دست پسین . فردوسی .||
دست پیشینلغتنامه دهخدادست پیشین . [ دَ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دست پیش . رجوع به دست پیش شود : زبان دهر را به ز این مثل نیست که گوید دست پیشین را بدل نیست .جامی .