سهرائیشیلغتنامه دهخداسهرائیشی . [ س ُ ] (مغولی ، اِ) سیاست . عقوبت . عذاب . (ناظم الاطباء). رجوع به سهرامیشی شود.
سحرپیشهلغتنامه دهخداسحرپیشه . [ س ِ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) آنکه پیشه ٔ او ساحری باشد. جادوگر و ساحر. || مجازاً، بغایت ماهر در فن خود : که گفت آنکه خاقانی سحر پیشه دگر خاص درگاه سلطان نشاید. خاقانی .مطر
شهرگشالغتنامه دهخداشهرگشا. [ ش َ گ ُ ] (نف مرکب ) فاتح . گشاینده ٔ شهر. ستاننده ٔ شهر : شاد باش ای ملک شهرگشایان که شدست در دهان عدو از هیبت تو شهد شرنگ . فرخی .ورنه چرا کرد سپهر بلندشهرگشایی چو تو را شهربند.<p class="author"
شهرگشایلغتنامه دهخداشهرگشای . [ ش َ گ ُ ] (نف مرکب ) شهرگشا. گشاینده ٔ شهر. فاتح . رجوع به شهرگشا شود : مَثَل جنبش سیمرغ چه چیز است بگوی مَثَل جنبش شاه آن ملک شهرگشای . فرخی .میر ابواحمدبن محمود آن شهرگشای میر ابواحمدبن محمود آن ق