سهوانلغتنامه دهخداسهوان . [ س َ ] (ع ص ) غافل . (آنندراج ) (منتهی الارب ). غافل . بی خبر. (ناظم الاطباء).
شهوانلغتنامه دهخداشهوان . [ ش َهَْ ] (ع ص ) مرد خواهان و آرزومند. شهوانی مثله . شهوی مؤنث . ج ، شهاوی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آرزومند. (دهار).
شهوانیلغتنامه دهخداشهوانی . [ ش َهَْ نی ی / نی ] (از ع ، ص نسبی ) مرد خواهان و آرزومند.(از منتهی الارب ). بمعنی شهوان . (از اقرب الموارد). || هر چیز متعلق بشهوت . (ناظم الاطباء). منسوب بشهوت که بمعنی خواهش نفس و آرزوست . (غیاث ) (از آنندراج ). منسوب بشهوت . از
بنوسهوانلغتنامه دهخدابنوسهوان . [ ب َ س َهَْ ] (ع ص مرکب ) کسانی را گویند که در انجام امور مهارت ندارند و ناپخته اند، باید در توصیه و تأکید اصرار ورزند. در مثل است : «ان المؤمنین بنوسهوان ». (المرصع).