سهونیلغتنامه دهخداسهونی . [ س َ ] (اِخ ) شعبه ای از ایل چهارلنگ بختیاری که جزء کیومرسی است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).
صهیونیلغتنامه دهخداصهیونی . [ ص ِ ی َ ] (ص نسبی ) منسوب به صهیون .لقبی است که قبل از تشکیل حکومت اسرائیل به کسانی مینهادند که از تأسیس این حکومت جانبداری میکردند.
شیخ سهونیلغتنامه دهخداشیخ سهونی . [ ش َ س َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ کیومرسی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).
پوزهپارویی سیحونیPseudoscaphirhynchus fedtschenkoiواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تاسماهیان و راستۀ تاسماهیسانان که دارای پوزۀ کشیده و بدن دوکشکل با خطوط تیره و روشن است
شاونیلغتنامه دهخداشاونی . [ وو ] (اِ) گهواره پوش را گویند یعنی چادری که بر روی گهواره ٔ اطفال پوشند و به عربی معوز خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج ).
شحانیلغتنامه دهخداشحانی . [ ش َ ] (اِ) ج ِ شحنه ، به سیاق عربی : فرمودیم تا در هر ماهی دو روز شحانی و ملوک ... و دانشمندان در مسجد جامع... جمع شوند. (تاریخ غازان چ کارل یان ص 219).
شیخ سهونیلغتنامه دهخداشیخ سهونی . [ ش َ س َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ کیومرسی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).
سادلغتنامه دهخداساد. (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ سهونی ایل چار لنگ بختیاری است .(جغرافیای سیاسی کیهان ص 76). رجوع به سهونی شود.
بادرسادلغتنامه دهخدابادرساد. [ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ سهونی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ).
حمولهلغتنامه دهخداحموله . [ ح َ ل َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ سهونی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ).
حمولهواژهنامه آزادتیره ای از طایفۀ سهونی که جزء شاخۀ چهارلنگ کیان ارثی در ایل بختیاری است. البته صورت صحیح نوشتاری آن هموله است.
سنگیلغتنامه دهخداسنگی . [ س َ ] (اِخ )تیره ای از طایفه ٔ سهونی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).
شیخ سهونیلغتنامه دهخداشیخ سهونی . [ ش َ س َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ کیومرسی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).