سوبسوییلغتنامه دهخداسوبسویی . [ ب ِ ] (حامص مرکب ) این طرف و آن طرف شدن . این سو آن سو رفتن : پشیمانی بود در هرزه گردی پریشانی بود در سوبسویی .مغربی .
سوبسولغتنامه دهخداسوبسو. [ ب ِ ] (ق مرکب ) این طرف آن طرف : یزک بر یزک سوبسو در شتاب نه در دل سکونت نه در دیده آب . نظامی .خود ندانست کآن چه واقعه بودسوبسو میدوید خاک آلود. نظامی .سوبسو میفکند و می
شابشیلغتنامه دهخداشابشی . [ ب َ ] (اِخ ) رجوع به شابستی و دائرةالمعارف القرن تألیف محمد فرید و جدی ج 5 ص 358 شود.
خستگی سابشیchafing fatigueواژههای مصوب فرهنگستانخستگی ناشی از خوردگی سایشی که تحتتأثیر توأمان تنشهای لرزشی و اصطکاکی فشار افقی به وجود میآید
سوباشیلغتنامه دهخداسوباشی . [ ] (اِخ ) به ترکی به معنی سرکش و لقبی است که پادشاه ترکستان به سلجوق سرسلسله ٔ سلجوقیان داده است . (تجارب السلف ص 259).