profiteer
در طلب سود و بهره بودن؛ سودجو بودن.
expediency
انتفاع، بهرهجویی، سودپرستی، منفعت طلبی، منفعت جویی، نفعطلبی ≠ بهرهرسانی
استغلّ
سودجو. (نف مرکب ) سودطلب . نفعجو. فایده خواه .
سودجویی، نفعطلبی، منفعتپرستی
سودجویی، نفعجویی، نفعطلبی
امکان حفاظت از یک نوآوری در برابر سودجویی
سوزش، چانه زدن، برای سودجویی بحی کردن
کلاهبرداری، چانه زدن، برای سودجویی بحی کردن