spilesدیکشنری انگلیسی به فارسیشیلنگ ها، میخچه، گل میخ، توپی، سوراخ گیر، میخ چوبی، بستن، با میخ چوبی مسدود کردن
سوراخگیر ریلبندtie plugواژههای مصوب فرهنگستانقطعۀ کوچک چوبی به اندازۀ میخ برای پر کردن سوراخ ریلبند متـ . سوراخگیر تراورس
plugsدیکشنری انگلیسی به فارسیشاخه ها، دو شاخه، توپی، قاچ، سر، شیر، سوراخ گیر، در، قاش، دوشاخه کلید اتصال، سربطری، برق وصل کردن، بستن، توپی گذاشتن، در چیزی را گرفتن، قاچ کردن، تیر زدن
سوراخلغتنامه دهخداسوراخ . (اِ) ثقبه . منفذ. رخنه . شکاف . معبر. (ناظم الاطباء). ثقبه . (منتهی الارب ) (دهار). جحر. (دهار). کنام : معاویة السلمی گفت : یا رسول اﷲ دشمن اندر حصار چنان بود که دده اندر سوراخ . (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ).ز سوراخ چون مار بیرون کشی همی
سوراخدیکشنری فارسی به انگلیسیaperture, bore, cranny, eye, hole, leak, leakage, opening, orifice, perforation, puncture, socket, vent, well, leaky
پیرسوراخلغتنامه دهخداپیرسوراخ . (اِخ ) ده کوچکی از دهستان قلعه تل بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز. واقع در 19هزارگزی شمال باختری باغ ملک و 3هزارگزی باختری راه اتومبیل رو هفتگل به ایزه . دارای 30 ت
سنگ سوراخلغتنامه دهخداسنگ سوراخ . [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دردنگر بخش نوخندان شهرستان دره گز. دارای 280 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آنجا سیب زمینی و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
سوراخلغتنامه دهخداسوراخ . (اِ) ثقبه . منفذ. رخنه . شکاف . معبر. (ناظم الاطباء). ثقبه . (منتهی الارب ) (دهار). جحر. (دهار). کنام : معاویة السلمی گفت : یا رسول اﷲ دشمن اندر حصار چنان بود که دده اندر سوراخ . (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ).ز سوراخ چون مار بیرون کشی همی
موش سوراخلغتنامه دهخداموش سوراخ .(اِ مرکب ) سوراخ موش . (یادداشت مؤلف ) : چو بسیار گشت آب و گستاخ شدمیان یکی موش سوراخ شد. فردوسی .(شاهنامه چ دبیرسیاقی ج 4 ص 1864 بیت