خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سوری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سوری
/suri/
معنی
= سورچران
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. گلسرخ، گلمحمدی
۲. منسوب به سور
۳. بزمی، بزمرو، سورچران، مدعو به عروسی
۴. اهل سوریه
دیکشنری
Syrian
-
جستوجوی دقیق
-
سوری
فرهنگ نامها
(تلفظ: suri) (در قدیم) (در گیاهی) گل سرخ ؛ (به مجاز) سرخ رنگ .
-
سوری
واژگان مترادف و متضاد
۱. گلسرخ، گلمحمدی ۲. منسوب به سور ۳. بزمی، بزمرو، سورچران، مدعو به عروسی ۴. اهل سوریه
-
سوری
لغتنامه دهخدا
سوری . (اِ) نوعی از ریاحین سرخ است . (برهان ). ورد. نوعی از گل سرخ و بسیار خوشبو که آنرا گل محمدی نیز گویند. (ناظم الاطباء). نام گلی است سرخ رنگ و هر گل و لاله که سرخ باشد سوری گویند. (غیاث اللغات ). گل سرخ چون لاله و مانند آن . (فرهنگ رشیدی ) : باغب...
-
سوری
لغتنامه دهخدا
سوری . (اِخ ) ابن معتز که درزمان مسعود غزنوی حاکم نیشابور بود و مشهد امام رضا(ع ) را بنا کرده است . (از تاریخ گزیده ص 207). رجوع به تاریخ بیهقی ص 169، 178 و سبک شناسی ج 2 ص 345 شود.
-
سوری
لغتنامه دهخدا
سوری . (اِخ ) سیف الدین سوری برادر ملک قطب الدین و سلطان علاءالدین غوری از سلاطین غور است که جانشین برادر خود ملک فخرالدین شد. چون بهرام شاه غزنوی قطب الدین محمد را شربت مهلک نوشانید، و خبر مرگ وی به سیف الدین سوری رسید، لشکری عظیم فراهم آورده به کین...
-
سوری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به سور) [عامیانه، مجاز] suri = سورچران
-
سوری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به سوریَّة) [عربی: سوریّ] suri ۱. از مردم سوریه: ورزشکار سوری.۲. تهیهشده در سوریه.۳. (اسم، صفت نسبی) [قدیمی] = سریانی
-
سوری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] suri ۱. چیزی که به رنگ سرخ باشد؛ سرخرنگ: ◻︎ آمده نوروزماه با گل سوری به هم / بادۀ «سوری» بگیر، بر گل سوری بچم (منوچهری: ۷۰).۲. چهارشنبهسوری.۳. (زیستشناسی) گلسرخ: ◻︎ آمده نوروزماه با گل «سوری» به هم / بادۀ سوری بگیر، بر گل «سوری» بچم...
-
سوری
فرهنگ فارسی معین
1 - (اِ.)گل سرخ ، گل محمدی . 2 - شراب سرخ .
-
سوری
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .) نک سورچران .
-
سوری
دیکشنری فارسی به انگلیسی
Syrian
-
سوری
واژهنامه آزاد
ما در لغت نامه فارسی سوری را به دو املای متفاوت مینویسیم -یکی به این شکل سوری-- ودیگری نیز به این شکل صوری----که در تلفظ مثل هم می باشند.واما در معنا به هم تفاوت دارند..معنای کلمه صوری یعنی حرفی رو الکی گفتن -----اما معنای سوری اینچنین است که با توجه...
-
سوری
واژهنامه آزاد
سوری:soori تلفظش مثل قوری. در بندرعباس، به نوعی زنبور به رنگ زرد و بال قهوه ای می گویند که نیش دردناکی دارد و در تابستان بر روی شاخه درخت لانه می بندد که خانه ای است از جنس موم و رو به زمین و دارای شبکه هایی مثل لانه زنبور عسل.
-
واژههای مشابه
-
چشمه سوری
لغتنامه دهخدا
چشمه سوری . [ چ َ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «چشمه ای است واقع در کنار قصبه ٔ تویسرکان و چند درخت کهن سال که در آنجا درخت «شال » میگویند بر سر چشمه روئیده است و آنجا محل تفرج اهالی قصبه میباشد.از اول بهار تا آخر میزان دراویشی که از خارج ب...