سیبکلغتنامه دهخداسیبک . [ ب َ ] (ع مص ) به معنی سبک پوشیدن سطح چیزی را. (از دزی ج 1 ص 711). رجوع به سبک شود.
شبقلغتنامه دهخداشبق . [ ش َ ب َ ] (ع مص ) ناگوارد شدن از گوشت . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سخت آزمند شدن به آرمیدن بازن (و گاه این معنی در غیر انسان نیز آید). (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). انعاظ. (بحرالجواهر).
سبق خوانلغتنامه دهخداسبق خوان . [ س َ ب َ خوا / خا ] (نف مرکب ) که سبق خواند. متعلم . (آنندراج ) : معلم کیست عشق و گنج خاموشی دبستانش سبق نادانی ودانا دلم طفل سبق خوانش . جامی .رجوع به سَبَق شود.
سبق تاشلغتنامه دهخداسبق تاش . [ س َ ب َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) هم سبق . هم درس . هم شاگردی . (آنندراج ) (استینگاس ).
هم سبقلغتنامه دهخداهم سبق . [هََ س َ ب َ ] (ص مرکب ) همدرس . (آنندراج ) : احمد برادر رضاعی و هم سبق سلطان بود. (حبیب السیر).
متدارسلغتنامه دهخدامتدارس .[ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) سبق گوینده باهم . (آنندراج ). هم درس و هم سبق . (ناظم الاطباء). و رجوع به تدارس شود.