ستزیدنلغتنامه دهخداستزیدن . [ س ِ ت ِ دَ ] (مص ) مخفف ستیزیدن . (آنندراج ).تقاضا کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به ستیزیدن شود.
ستیزیدنلغتنامه دهخداستیزیدن . [ س ِ دَ ] (مص )جنگ و خصومت و پیکار نمودن . (آنندراج ) : که نادان ز دانش گریزد همی بنادانی اندر ستیزد همی . فردوسی .ابر از فزع باد چو از گوشه بخیزدبا باد در آویزد و لختی بستیزد.
ستیزیدنفرهنگ فارسی عمید۱. ستیزه کردن؛ جنگوجدال کردن: ◻︎ چو جنگ آوری با کسی برستیز / که از وی گزیرت بود یا گریز (سعدی: ۵۳).۲. دشمنی کردن.۳. سرکشی و ناسازگاری کردن.
تحویقلغتنامه دهخداتحویق . [ ت َح ْ ] (ع مص ) کج کردن سخن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تعویج کلام بر کسی . (قطر المحیط): حوق علیه ؛ عرقل علیه کلامه [ معوج ساخت آنرا ]؛ و معناه جعله مثل الحواقة فی اختلاطه . (اقرب الموارد). || و فی الحدیث : ستجدون اقواماً محوقة رؤوسهم ؛ یعنی میان سر را ترا