لغتنامه دهخدا
سبر. [ س َ ] (ع مص ) میل بجراحت فرو بردن تا غور آن معلوم شود. (منتهی الارب ). سبر جراحت و جز آن ؛ آزمودن غور آن تا مقدار آن شناخته شود. (از اقرب الموارد). || آزمودن . (منتهی الارب ). تجربه و اختبار. (از اقرب الموارد) : به سبر و امتحان معلوم شود که ...