لغتنامه دهخدا
شهربند. [ ش َ ب َ ] (ن مف مرکب ) بندشده در شهر. محصور و مقید در شهر. مقید و محبوس . (غیاث اللغات ). کنایه از زندانی است . (آنندراج ). آنکه او را به اقامت در شهری معلوم مجازات کرده اند. محبوس که تنها در شهر معینی تواند زیست و بخارج نبایدش رفتن . که محکوم است از آن شهر بیرون نر